ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
راستی ... آیاشعرمرامی خوانی؟
زندگی قافیه شعر من است
شعر من وصف دل آرایی توست
.....
در ازل شاید این
سرنوشت من بود . . .
......
می سرایم به امیدی که تو خوانی
ور نه
آخرین مصرع من
قافیه اش "مردن " بود
باران
وای
باران
شیشه پنجره راباران شست
ازدل من اما
چه کسی نقش توراخواهدشست
آسمان مهربی رنگ
من درون قفس سرداتاقم دلتنگ
میپرد مرغ نگاهم تادور
وای
باران
پرمرغان نگاهم راشست
تو به من خندیدی
و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلوده به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالها هست که در گوش من آرام،
آرام
خش خش گام تو تکرار کنان،
میدهد آزارم
و من اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا،
- خانه کوچک ما
سیب نداشت